بابا نظر
44.000 تومان
سود شما: 11.000 تومان
خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد
توضیحات
… یکدفعه دیدم یکی از تانکهای عراقی از آن طرف بالا آمد و شلیک کرد. گلولهاش به زیر پایم خورد. دو سه متری روی هوا چرخیدم و به زمینخوردم. سرم سنگین شد. اول حس کردم سرم از بدنم جدا شده است، منتهی چون گرم هستم، متوجه نیستم! غبار عجیبی هم پیچیده بود. بیسیمچی من که اسمش «جاجرم» بود، صدایش بلند شد و گفت: «حاجی شهید نشده. بچهها، بروید جلو. حاجی یک مقداری خراش برداشته. الان بلند میشود و میآید.» یک وقت دیدم آقای صادقی و مسئول تخریب گردان کنارم ایستادهاند. من تکان خوردم و بلند شدم. آقای کفاش به شدت میخندید…
توضیحات تکمیلی
وزن | 0.56 g |
---|---|
ناشر | سوره مهر |
نویسنده | |
سایز کتاب | |
نوع جلد | سخت |
تعداد صفحات |