ذوالفقار
36.000 تومان
سود شما: 9.000 تومان
برش هایی از خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی
توضیحات
کتاب ذوالفقار به اهتمام علی اکبری مزدآبادی
قاسم سلیمانی در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در کرمان چشم به دیده گشود . فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است . او در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود . وی در ۴ بهمن ۱۳۸۹ درجه سرلشکری دریافت کرد . سید علی خامنهای ، رهبر ایران ، در تقدیر از عملکرد سلیمانی ، از او بهعنوان « شهید زنده » نام بردهاستو در اواخر سال 1397 شمسی سردار سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سوی فرمانده معظم کل قوا حضرت آیتالله العظمی خامنهای به دریافت نشان عالی ذوالفقار مفتخر شد .
سلیمانی نقش مهمی در دادن قدرت نظامی به حزبالله لبنان ، عقب راندن اسرائیل از جنوب لبنان ، جنگ افغانستان ، شکلدهی به فضای سیاسی عراق پس از سرنگونی صدام حسین ، تغییر روند جنگ داخلی سوریه و مقابله با داعش در عراق داشتهاست .
کتاب ذوالفقار به کوشش علی اکبر مزدآبادی برش هایی از خاطرات شفاهی این سردار بلند پایه را به زیبایی بیان می کند .
بخشی از کتاب
خاطرات سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: «من باورم این بود که وقتی خبر شهادت حاج احمد گفته می شود، حداقل تیتر همه روزنامه های ما این جمله باشد که: «فاتح خرمشهر شهید شد.» همان طوری که بزرگی از ما در ادبیات، در هنر، در هر چیزی از بین می رود یا فوت می کند، ما بلافاصله برای او تیتری داریم. مثلاً پدر علم ریاضی ایران از دنیا رفت. فکر می کنم حقی که احمد به گردن ملت ایران دارد، با حقی که دیگر اندیشمندانی که مورد تجلیل هستند و به حق هم مورد تجلیل بودند، کمتر نباشد و شاید در ابعادی بیشتر باشد.
خب، ما با احمد خیلی رفیق بودیم. هرچند من نمی دانم احمد بیشتر من را دوست داشت یا من بیشتر او را دوست داشتم. همیشه در ذهنم این بود که ای کاش می شد من یک طوری به احمد ثابت کنم که چقدر دوستش دارم. فکر می کردم بهترین چیزی که می تواند این را ثابت کند، این باشد که مثلاً من یک کلیه بدهم به احمد.
وقتی احمد در جمع ما بود، تداعی همه زندگی مان را می کرد؛ هر چیزی که در زندگی به آن خوش بودیم. چهره باکری را در احمد می دیدیم، خرازی را در احمد می دیدیم. زین الدین را در احمد می دیدیم. همت را در احمد می دیدیم. خیلی از شهدا را ما در احمد خلاصه می دیدیم. شما وقتی یک کسی یادگار همه یادگاری هایت است، یادگار همه دلبستگی هایت است، یادگار همه بهترین دوران عمرت است، این را از دست می دهی، این یک از دست دادن معمولی نیست. احمد با رفتن خودش، همه ما را آتش زد. خب. مدت ها از زمان جنگ گذشته بود، دلخوشی مان به هم بود، نه این که پشتوانه خاصی برای همدیگر باشیم، قوت قلب معنوی برای هم بودیم. در بیان کردن موضوعات، نصیحت کردن هم و سطوح مختلف دیگری با هم رودربایستی نداشتیم. من همیشه به احمد می گفتم: «الهی دردت بخوره توی سرم». اصطلاح من بود نسبت به احمد، می گفتم: «دورت بگردم» آن چه که مکنونات قلبی ام است، از خدا می خواهم، خدا هر چه سریع تر مرا به او ملحق بکند و خودم را مستحق این عنایت خدا می دانم و به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت: «مرا ببر. ما را تنها نگذار.» این را خواهم گفت.
کتاب ذوالفقار به همراه تخفیف ویژه از ما خریداری کنید.
توضیحات تکمیلی
وزن | 219 g |
---|---|
ناشر | یا زهرا |
نویسنده | |
مترجم | |
سایز کتاب | |
نوع جلد | شومیز |
تعداد صفحات |